پنجره

سلام خوش آمدید
وقتی میخوام یه تصمیم بگیرم و اجرا کنم

امروز از پسِ این عادت بر اومدی فردا چی ؟ 

امروز نرفتی سراغش فردا چی ؟ قبول ، این هفته پسرِ خوبی بودی هفته دیگه چی ؟ 

رسیدن و بعد داشتن .

همان چیزهایی که همیشه؛ در من حرکت آفریده اند .

بانیِ دائمِ داشتنِ احساساتی مثل امید، ترس و حسرت... . 

اما قرارم را هم، رُبوده اند . مُدام دویدن . آرزوپردازی . وقتی خوشبختم و حالم خوب است که رسیده باشم . 

 

تو جلسه شنبه امروز دوباره صحبت از تنظیم یک ساز و کار و برنامه ی مشخص شد که بتونیم از این طریق با دوستانمون همکاری داشته باشیم . گفتم چیزهایی که بنظرم میرسه رو بنویسم .

اسلام نسبت به مسئله عادت چه نظری دارد؟
آیا عادت کردن به فضائل اخلاقی مثل زیارت، نماز، هیئت و... موجب کم شدن ارزش آنها نمی شود ؟ 

چرا از کمترین و آسان ترین شکلِ ممکن باید برنامه ریزی را شروع کرد؟

ببین من یک زندگی روزمره و عادی دارم که به اندازه کافی مسئله حل نشده و دغدغه و اضطراب برای خودش داره حالا با این اوضاع باید
یه هدفی رو تعیین کنم
یه شغلی داشته باشم
که هر کدومشون دنیایی هستند.
راهی هست که رسیدگی به اینها نه تنها بار اضافی زندگی که در راستای همون مشکلات هم باشه؟

یک مثال بزنم :

من همیشه قبل از هر کسی اول خودم به کاری که میخوام انجام بدم هزار تا اشکال و ایراد میگیرم که آیا این کار فلان و بهمان هست یا نه که مثلا اگر تمام مغزها و ذهن های بشر از اول خلقت تا آخر دنیا رو هم بریزی و از من بپرسند چرا سراغ این کار رفتم، برای سوالشون جواب قانع کننده ای دارم یا نه؟ حتی اگر اونها قبول نکنن .

نمیگم جواب داشتن برای دیگران برام مهم نیست نه، اما اول قانع کردن خودم برام مهمه.

برای همین دنبال راهی میگردم که همزمان هم هدفم زندگی و شغلم رو پیدا کرده باشم هم مسئله های روزمره زندگیم حل شده باشند.

چطور اون راه رو پیدا کنم ؟