پنجره

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیّنات» ثبت شده است

وقتی از رعایت انواع فرمولهای برنامه ریزی و عادت سازی نتیجه ای می گیرم مثلا در زمینه تحصیل یا نوشتن چیزی
یک نوع خوشحالی پیدا می کنم
وقتی چه با استفاده از همین روشها یا بدون آنها در کارهای معنوی و عبادی نتیجه ای میگیرم مثلا مدتی تو ترک گناه موفق میشوم
یک نوع خوشحالی پیدا می کنم

اما

همراه شیرینی هر دو همراه احساس عجیب دیگری است.
گاهی دل آشوبه  ،  گاهی ترس از دست دادن  ،  گاهی ترس تکرار نشدن این دستاورد  ،  گاهی رضایت از خود و کاری که انجام شده.

این احساسات زیرین و پنهان شان اجازه نمیدهد عمیقا لذت ببرم و آرامش واقعی را تجربه کنم.

حتی وقتی از انگیزه های پنهانی وجودم باخبر میشوم ، وقتی مطلبی برایم جا می افتد ، وقتی چیز جدیدی کشف میکنم ، وقتی خودشناسی عمیقی پیدا می کنم
یک نوع خوشحالی پیدا می کنم
اینجا که دیگر طاهرا در راستای سلامت شخصیت است اما باز هم سر و کله ی همان احساسات پنهان پیدا می شود
شاید از همان جنسِ باریک الله گفتن به خود ، شاید از ای جنس که اینرا من میدانم و دیگران نمی دانند.

ولی

گاهی بجای خوشحالی هایی که گفتم نشاط عمیقی را تجربه میکنم. حالتی که این احساساتِ پنهانی را ندارد.
هنگامی است که
یا خودش
یا اینهایی که گفتم همراه این باشد
کندن و رهایی است .

وقتی مشغول انجام دادن اون کاری هستم که از من خواسته شده . کاری که بر عهده ی من است .

آرامشی که ازش صحبت می کنم خیلی لذت بخش تر و آزادی بخش تر و شیرین تر از آرامشیه که نتیجه ی انجام کاریه که به خاطر عشق و علاقت رفتی سراغش تجربش می کنی !

کاری که عشق و علاقه به تو معرفی میکنند بالأخره برات وابستگی میاره . لذت بخش اما یه جایی محدود شدی . باز هم یک ترس مزاحمت هست . اینکه نکنه یک روز اونرو از دست بدی .

اما با این توجه، حظّی رو تجربه می کنی که نه تنها وابستگی نمیاره بلکه عبورت هم میده . هیچ دلهره ای نخواهی داشت .

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۰۳ ، ۱۸:۲۱

ببین من یک زندگی روزمره و عادی دارم که به اندازه کافی مسئله حل نشده و دغدغه و اضطراب برای خودش داره حالا با این اوضاع باید
یه هدفی رو تعیین کنم
یه شغلی داشته باشم
که هر کدومشون دنیایی هستند.
راهی هست که رسیدگی به اینها نه تنها بار اضافی زندگی که در راستای همون مشکلات هم باشه؟

یک مثال بزنم :

من همیشه قبل از هر کسی اول خودم به کاری که میخوام انجام بدم هزار تا اشکال و ایراد میگیرم که آیا این کار فلان و بهمان هست یا نه که مثلا اگر تمام مغزها و ذهن های بشر از اول خلقت تا آخر دنیا رو هم بریزی و از من بپرسند چرا سراغ این کار رفتم، برای سوالشون جواب قانع کننده ای دارم یا نه؟ حتی اگر اونها قبول نکنن .

نمیگم جواب داشتن برای دیگران برام مهم نیست نه، اما اول قانع کردن خودم برام مهمه.

برای همین دنبال راهی میگردم که همزمان هم هدفم زندگی و شغلم رو پیدا کرده باشم هم مسئله های روزمره زندگیم حل شده باشند.

چطور اون راه رو پیدا کنم ؟