پنجره

سلام خوش آمدید
سفر به سرچشمه

سفر به سرچشمه

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۰۰ ب.ظ

از یکی دو روز مونده به ماه رمضان دنبال اردوی جهادی بودم. اما برای رفتن باید چند مسئله رو برای خودم حل کنم.

● از طرفی نمیتونم هر کاری رو انجام بدم و دلخوش کنم که دیگه وظیفم رو انجام دادم چون هر عمل با شاخصه های مهمی سنجیده میشه و باید حواسم به اونها باشه.

● از طرفی مباحثه و جلسه مهمی داریم که ضروریه همیشه برگزار باشه.

●● مهمتر از همه میخواستم ماه رمضان سفر کنم. طبیعیه که هر سفری نمیشد.

مونده بودم چیکار کنم.  هم تازگی از سفر کربلا اومده بود هم خیلی وقت میشد که ندیده بودمش. قرار ملاقات گذاشتیم. شب بعد افطار مدرسه.

یکدفعه ای پرسید: شما برنامت برای پنجم عید به بعد چیه؟

این سوال یعنی که به لطف خدا داشت سفر ماه رمضان و احتمالا اردو جهادی درست میشد.

بعد از کمی شیرین بازی گفتم: برا چی؟

- بریم تبلیغ...

- خب برنامه ریزی کردی؟ هدیه ای خریدی؟ 

- یه کارهایی انجام دادم.
قرار بود شهر دیگه ای بریم اما به دلایلی لغو شد.
رفتیم به سرچشمه. بجنورد. جایی که تا الان دوبار رفتیم.
شاید درستش همین بود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.